استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➋}
جین:اوکی فعلا باید نقشه یه نقشه بکشیم که باید چیکار کنیم
همه:اوکی
.
.
.
تهیونگ از خونه زد بیرون اصلا حالش درست حسابی نبود ، اون پدرشو یکی از عزیز ترین کسای زندگشو از دست داده بود
فلش بک به یه ماه قبل:/
هیوک به بیمارستان برده بودن بر اثر سکته خفیف قلبی ، اما اونقدری که قلب اون ضعیف بود دیگه توانی براش نمونده بود و داشت نفسای اخرشو میکشید ، دکترا نمیتونستن کاری انجام بدن
میا همیطوری گریه میکرد
هیوک:میا؟گریه نکن بالاخره همه یه روزی میرن ، نگران نباش توم بالاخره میای پیش من
میا: *گریه*
جینهو:بابا توروخودا خوب شو ن..نمیخوام ...
هیوک:میشه برین بیرون؟میخوام با پسرم حرف بزنم
شوگا:چشم ، عزیزم پاشو بریم
جینهو:من جایی نمیام تو برو*گریه*
شوگا جینهو و میا رو بالاخره از اتاق برد بیرون
تهیونگ تا الان حرفی نزده بوو یکی چیزی برای گفتن نداشت
هیوک:بیا بشین پسرم
ته:چشم*بغض*
هیوک:ازت یه خواهشی دارم
ته:بفرمایید پدرجون
هیوک:میخوام بعد رفتن من تو مراقب همه چیزم باشی ، همسرم دخترم مال و اموالم ، و البته مهم ترین چیز خودت
ته:پدر*گریه*
هیوک:تو نباید گریه کنی باید قوی باشی ، تو باید مراقب مادر و خواهرت باشی تا اونا احساس ناراحتی نکنن ، میدونم تو خیلی درد میکشی ولی یه این دردِ که یه مرد واقعی میسازه
من نتونستم دامادیتو ببینم ولی امیدوارم با کسی که دوسش داری ازدواج کنی و خوشبخت بشی
ته:بابا توروخودا توروخودا ...*گریه*
هیوک:خودتم میدونی پسرم با ارزش ترین دارایی های من شما هستین و خواهید بود
ته:متاسفم باباجون
هیوک:تو برای چی متاسفی این رسم روزگاره
و اخرین جمله*
مراقب خودت باش *و صدای بوق دستگاه نشون از ایست قلبی*
ته:پدر *گریه*امیدوارم اون دنیا بهتر از اینجا باشه چون خیلی دوست داشتی از پیشمون بری امیدوارم حداقل توی اون دنیا شاد باشی
تهیونگ ملافه سفید رو روی سر پدرش کشید ...
پایان فلش بک:/
تهیونگنفهمید کی ولی چشماش خیس شده بود
....
جین:خب شب میریم
شوگا:اوکی
نامی:شما جایی نمیای
شوگا:چی؟
جین:راست میگه تو پیش جینهو بمون باید یکی تو خونه باشه
شوگا:کوک بمونه من میام
کوک:نخیر من میخوام بیام
شوگا:نمی ...
بادیگارد وارد شد:
قربان پلیس اینجاست
جین:چی؟
...
ببخشید دیر میزارم اینروزا زیاد حالم خوب نیس 😔
همه:اوکی
.
.
.
تهیونگ از خونه زد بیرون اصلا حالش درست حسابی نبود ، اون پدرشو یکی از عزیز ترین کسای زندگشو از دست داده بود
فلش بک به یه ماه قبل:/
هیوک به بیمارستان برده بودن بر اثر سکته خفیف قلبی ، اما اونقدری که قلب اون ضعیف بود دیگه توانی براش نمونده بود و داشت نفسای اخرشو میکشید ، دکترا نمیتونستن کاری انجام بدن
میا همیطوری گریه میکرد
هیوک:میا؟گریه نکن بالاخره همه یه روزی میرن ، نگران نباش توم بالاخره میای پیش من
میا: *گریه*
جینهو:بابا توروخودا خوب شو ن..نمیخوام ...
هیوک:میشه برین بیرون؟میخوام با پسرم حرف بزنم
شوگا:چشم ، عزیزم پاشو بریم
جینهو:من جایی نمیام تو برو*گریه*
شوگا جینهو و میا رو بالاخره از اتاق برد بیرون
تهیونگ تا الان حرفی نزده بوو یکی چیزی برای گفتن نداشت
هیوک:بیا بشین پسرم
ته:چشم*بغض*
هیوک:ازت یه خواهشی دارم
ته:بفرمایید پدرجون
هیوک:میخوام بعد رفتن من تو مراقب همه چیزم باشی ، همسرم دخترم مال و اموالم ، و البته مهم ترین چیز خودت
ته:پدر*گریه*
هیوک:تو نباید گریه کنی باید قوی باشی ، تو باید مراقب مادر و خواهرت باشی تا اونا احساس ناراحتی نکنن ، میدونم تو خیلی درد میکشی ولی یه این دردِ که یه مرد واقعی میسازه
من نتونستم دامادیتو ببینم ولی امیدوارم با کسی که دوسش داری ازدواج کنی و خوشبخت بشی
ته:بابا توروخودا توروخودا ...*گریه*
هیوک:خودتم میدونی پسرم با ارزش ترین دارایی های من شما هستین و خواهید بود
ته:متاسفم باباجون
هیوک:تو برای چی متاسفی این رسم روزگاره
و اخرین جمله*
مراقب خودت باش *و صدای بوق دستگاه نشون از ایست قلبی*
ته:پدر *گریه*امیدوارم اون دنیا بهتر از اینجا باشه چون خیلی دوست داشتی از پیشمون بری امیدوارم حداقل توی اون دنیا شاد باشی
تهیونگ ملافه سفید رو روی سر پدرش کشید ...
پایان فلش بک:/
تهیونگنفهمید کی ولی چشماش خیس شده بود
....
جین:خب شب میریم
شوگا:اوکی
نامی:شما جایی نمیای
شوگا:چی؟
جین:راست میگه تو پیش جینهو بمون باید یکی تو خونه باشه
شوگا:کوک بمونه من میام
کوک:نخیر من میخوام بیام
شوگا:نمی ...
بادیگارد وارد شد:
قربان پلیس اینجاست
جین:چی؟
...
ببخشید دیر میزارم اینروزا زیاد حالم خوب نیس 😔
۴۴.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.